{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
سراسر خواب من کابوس، کابوس / ندارم در شبم فانوس، فانوس به دل آمد بگویم من تو را دوست / ولی لب وا نشد، افسوس، افسوس . . .
آنچنان میل تو دارد دل من، كه اگر نامه رسان گرگ بیابان باشد، قدمش میبوسم
گرباغم دوریت نسازم چه کنم/بایادتوگرعشق نبازم چه کنم/چون در نظرم فقط تویی مایه ناز/گرمن به تو ننازم چه کنم...
بخاطربسپاردر تقويم رفاقت روزى بنام "فراموشي" وجود ندارد.
گاه باران همه ی دغدغه اش باران نیست، گاه از غصه ی تنها شدنش می بارد.
مهربانیت را مرزی نیست یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده
تقدیم به کبوتری که بالش منم،به گلی که خارش منم،شبه که زنده دارش منم،دوستی که خواهانش منم و بر عزیزی که چشم انتظارش منم...
اين شعرآبى مىنشيندروى كاشى، وقتى كه معشوق غزلهايم توباشى، برگرد... شايدشعرآرامش بگيرد، چيزى نمانده واژه را ازهم بپاشى..
پنجره راكه بازميكنى، دلم مى آيدولب طاقچه ى نگاهت مى نشيند! ميبينى؟! دلم بى دام ودانه،جلدنگاهت شده است...!!!
هرروزبه خودم قول ميدهم، فردافراموشت كنم، اما... ... صبح كه ميشود، فراموش ميكنم... تورانه...! قولم را...!
آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگری کرمی شوی...
سرمايه ام دو سكه محبت است .يكي مال تو وديگري صدقه براي شادي دل تو
در را باز كن خبرى دارم، قلبم را بشكاف نامه اى دارم نامه را باز كن ، دوستت دارم...
تو که میدونی من زیاد به خیابون ها وارد نیستم ، میشه بگی از کدوم طرف قربونت برم ؟!
مدتهاست باتو، درخودم... زندگى مى كنم...
زندگى يعنى يك سار پريد، از چه دلتنگ شدى؟ دلخوشى ها كم نيست، مثلا اين خورشيد. سهراب سپهرى
سراسر خواب من کابوس، کابوس / ندارم در شبم فانوس، فانوس به دل آمد بگویم من تو را دوست / ولی لب وا نشد، افسوس، افسوس . . .
آنچنان میل تو دارد دل من، كه اگر نامه رسان گرگ بیابان باشد، قدمش میبوسم
گرباغم دوریت نسازم چه کنم/بایادتوگرعشق نبازم چه کنم/چون در نظرم فقط تویی مایه ناز/گرمن به تو ننازم چه کنم...
بخاطربسپاردر تقويم رفاقت روزى بنام "فراموشي" وجود ندارد.
گاه باران همه ی دغدغه اش باران نیست، گاه از غصه ی تنها شدنش می بارد.
مهربانیت را مرزی نیست یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده
تقدیم به کبوتری که بالش منم،به گلی که خارش منم،شبه که زنده دارش منم،دوستی که خواهانش منم و بر عزیزی که چشم انتظارش منم...
اين شعرآبى مىنشيندروى كاشى، وقتى كه معشوق غزلهايم توباشى، برگرد... شايدشعرآرامش بگيرد، چيزى نمانده واژه را ازهم بپاشى..
پنجره راكه بازميكنى، دلم مى آيدولب طاقچه ى نگاهت مى نشيند! ميبينى؟! دلم بى دام ودانه،جلدنگاهت شده است...!!!
هرروزبه خودم قول ميدهم، فردافراموشت كنم، اما... ... صبح كه ميشود، فراموش ميكنم... تورانه...! قولم را...!
آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگری کرمی شوی...
سرمايه ام دو سكه محبت است .يكي مال تو وديگري صدقه براي شادي دل تو
در را باز كن خبرى دارم، قلبم را بشكاف نامه اى دارم نامه را باز كن ، دوستت دارم...
تو که میدونی من زیاد به خیابون ها وارد نیستم ، میشه بگی از کدوم طرف قربونت برم ؟!
مدتهاست باتو، درخودم... زندگى مى كنم...
زندگى يعنى يك سار پريد، از چه دلتنگ شدى؟ دلخوشى ها كم نيست، مثلا اين خورشيد. سهراب سپهرى
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}